چندخط موازی...
چندخط موازی...

چند خط موازي بوديم، هم جهت، يك جا و يك فكر، يك رويا و يك راه.
ما تلويزيون نميديديم، ولي سياست را دنبال ميكرديم.
ما لاك قرمز ميزديم ولي فلسفه ميخوانديم
ما موهايمان را گاهي بلوند، گاهي ماهگوني و گاهي سياه ميكرديم، ولي بدنبال معني براي زندگي ميگشتيم،
ما سه ماه منتظر فصل حراج برند ها ميمانديم، ولي شب ها براي هم حافظ ميخوانديم.
ما عاشق ميشديم و شكست ميخورديم. ولي دست از سر هنر برنمي داشتيم.
ما اشك ميريختيم و يواشكي آسنترا ميخورديم، ولي هنوز آخر هفته ها به سينما يا موزه ميرفتيم.
ما براي پيدا كردن راه فرار، كلاس زبان فرانسه ميرفتيم،
ما با شعر بيدار بوديم،ما زنده بودن را نفس ميكشيديم، ما پي واژه اي از خوشبختي ميدويديم ، ما دلتنگي هايمان را بي تعارف اشك ميريختيم، ما بي آنكه رنگ عشق را بشناسيم ميخنديديم.
ما زوال را زندگي نكرديم، يأس را نشناختيم، مرگ را باور نداشتيم.
ما با روزگار تعارفي نداشتيم، برايش ناز نميكرديم، دستش را پس نميزديم، عشقش را نه نميگفتيم، حرفش را قطع نميكرديم.
ما شكست خورديم ولي سر روزگارمان داد نزديم،
ما در آزمون استخدامي رد شديم، ولي درب ماشين را محكم نكوبيديم.
ما سلاممان بي پاسخ ماند، ولي هنوز اسپرسو سفارش ميداديم.
ما عشقمان در يك خداحافظي له شد، ولي ليوان موهيتو را نشكستيم.
ما زخم خورديم ولي روسري مشكي سر نكرديم.
بيست و چند سال ما بيدار بوديم، ما خنديديم، ما دويديم،
اما.. چه باور كني چه نه، روزگار با ما خوب تا نكرد، مارا در تضاد بودن و نبودن، هيجانِ شدن يا نشدن، شك بين بهتر و بدتر بيدار نگه داشت.
بيست و چند سال دويديم و به سراب رسيديم
تمام شب را رويا بافتيم و صبح همه را شكافتيم
محبت كرديم و عاشق شديم و زخم خورديم
بوسيديم و ديوانگي كرديم و انكار شديم.
دستمال كاغذي هايمان پر از لكه هاي سياه شد و از هق هقمان دريا هم گريست ولي نجات دهنده اي پيدا نشد.
ما با چمدان بنفش چرخدار سنگفرش هاي خيابان را دويديم، گيت فرودگاه راه رد كرديم، مرزها را له كرديم ولي خوشبختي بي سبب را پيدا نكرديم.
ما قبل از بزرگ شدن پير شديم
پيش از زندگي كردن مرديم
عاشق شديم و رو دست خورديم
لبخند زديم و افسرده شديم
صبر كرديم و شكست خورديم
ما با اميدمان اوج نگرفتيم، فرو رفتيم و غرق شديم.
به دنبال خوشبختي رفتيم، خطمان را شكستيم، مسير را برگشتيم،
ما نسل خفه كردن روياهايمان در خواب بوديم، نسل زندگي كردن كابوس هايمان در بيداري...
ما شکیبا بودیم.
و این است آن کلامی
که ما را به تمامي
وصف می‌تواند کرد…
#پرستا_حيدري(بهترین دوست مجازی)بوسه



[ شنبه 21 بهمن 1396 ] [ 1:20 ] [ ٠•●Ŀ♡ѴƐ●•٠ ] [ بازدید : 462 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







آخرین مطالب
ضــــعیفـہ (1395/04/22 )
↺عِـــشق ↻ (1395/04/05 )
تنها بوבن ... (1395/03/22 )
GOD (1395/02/06 )
ببین... (1395/01/19 )
مخاطب خــاص (1394/10/16 )
دانلود آهنگ